(قسمت اول – محتواهای بی فایده)
نویسنده: مهدی حسین زاده
در طول سال ها کار در حوزه های مختلف آموزش, مدام این سوال ذهنم را به خودش مشغول کرده بود که چرا اکثر دوره های آموزشی اثربخشی لازم را ندارند و عموم شرکت کنندگان در دوره ها رغبت کافی برای حضور در کلاسهای رایگان آموزشی نشان نمی دهند!؟
برای پاسخ به این سوال سعی کردم با تمام ذینفعان آموزش (اعم از شرکت کنندگان، مجریان آموزش، مدیران سازمان و …) مصاحبه و عوامل این ناکامی را شناسایی کنم. آنچه در ادامه می خوانید نتیجه همین پژوهش کیفی غیر رسمی است.
عامل اول: عدم تناسب محتوای آموزشی با نیاز واقعی محیط کار
بسیاری از افرادی فراگیران دوره های آموزشی معتقدند که محتوای دوره ها گره ای از وظایف ایشان در محیط واقعی کار باز نمی کند. آنها عنوان می کنند در عمل نیازمند آموزش هایی هستند که عنوان آنها هیچگاه در میان دوره ها دیده نمی شود و به همین دلیل مجبور می شوند دانش و مهارت مورد نیاز خود را مبتنی بر تجربه و با آزمایش و خطا تجربه کسب کنند. اما حتی همین تجربه ها نیز هیچ گاه در کتب آموزشی جهت آموزش کارکنان جدید ثبت نمیشوند.
چرا اصرار بر تمرکز؟
حقیقتا مسئولین آموزش در سازمانهای مختلف چه اصراری بر متمرکز بودن آموزش دارند؟! (بدین صورت که محتوای آموزشی در مراکز ستادی تدوین و برای تدریس به نهاد های تابعه ابلاغ شود)؛ این کار نه تنها نتیجه مطلوبی به بار نخواهد آورد بلکه در اکثر دورههای آموزشی ضمن خدمت و طولی شاهد نارضایتی کارکنان از محتوای نامناسب دوره ها خواهیم بود به نحوی که اکثر آنها اذعان دارند که محتوای دوره ها تکراری و کهنه است و یا اینکه محتوای آموزشی با نیازهای واقعی محیط کار سنخیت ندارد و در عمل این آموزشها با وجود هزینه های گزاف هیچ کاربردی ندارند.
راهکار چیست؟
آیا نباید با وضع سیاستهای مناسب و پیش بینی انعطاف پذیری در اجرای ادوار آموزشی دست مدرسان را باز گذاشت تا ضمن تدوین محتوای آموزشی جدید و متناسب با نیازهای روز کارکنان، قوه خلاقیت و ابتکار آنها را نیز فعال کنیم؟ آیا بهتر نیست از ماهرترین کارکنان به عنوان مدرس استفاده کنیم و معیار تعیین مدرسان را صرفاً مدرک تحصیلی قرار ندهیم؟!
چه بسا کارکنانی در ادارات و سازمانهای مختلف وجود دارند که علیرغم استعدادهای ذاتی فراوان فرصت تحصیل پیدا نکرده اند اما دارای تجارب ذی قیمتی هستند که باید از آنها بهره برداری کرد.
ادامه دارد…