مقاومت در برابر تغییر
(قسمت سوم: غافل شدن از رویکرد مهارت محوری)
نویسنده: مهدی حسین زاده
تربیت و آموزش مولفه های اساسی در پیشرفت و تحول هر جامعه هستند. یکی از مهمترین رسالتهای نظام تعلیم و تربیت در هر جامعه ای, نهادینه کردن مهارت های اساسی مورد نیاز آن جامعه می باشد. پرواضح است که نهادهای متولی تعلیم و تربیت می بایست بخش اعظمی از فعالیت های خود را با رویکرد مهارت محوری برنامه ریزی و اجرا نمایند; اما دوره های آموزشی مختلف در کشور ایران چقدر مهارت محور است؟
با بررسی سیستم آموزشی ایران در می یابیم که اکثریت ادوار آموزشی که در موسسات و نهادهای رسمی کشور اجرا میشود تقریباً به طور کامل مبتنی بر رویکرد دانشی و نظری است.
حاصل این نظام آموزشی فارغ التحصیلانی با ذهن های انباشته از تئوری ها و دانش نظری بوده که در میدان عمل توانایی انجام کار را ندارند, و در بدو استخدام برای شروع کار نیازمند آموزش مجدد و طی دورههای کارآموزی هستند.
اگر به خروجی نظام تعلیم و تربیت نگاهی گذرا و واقع بینانه داشته باشیم, در می یابیم که برونداد این سیستم با اهداف از پیش تعیین شده فاصله فاحشی دارد و این نظام نتوانسته است نیروی انسانی را پرورش دهد که بتواند گرهی از مشکلات کشور را باز کند; به نحوی که سقف آرزوهای اکثریت تعلیم یافته های این نظام, استخدام در یک سازمان و نهاد رسمی است.
اما دولت و حاکمیت توانایی جذب و استخدام چند درصد از این افراد را دارد یا اساساً کشور ما به چند هزار کارمند نیاز دارد؟ نیاز کنونی جامعه ما بیشتر تولید است یا کمبود نیرو در ادارات؟ بدون تولید آیا میتوان اقتصاد پویایی داشت؟ و از طرف دیگر بدون نیروی انسانی ماهر و توانمند آیا می توان به تولید, اختراع و اکتشاف در یک کشور امیدوار بود؟
ما برای استتار ضعف خود در کنترل هوشمندانه ابزار آلات تکنولوژی ، استفاده و آوردن آنها را به مدرسه ، جرمی نابخشودنی اعلام می داریم درحالی که کشورهای پیشرو استفاده از تکنولوژی را کنترل می کنند نه محدود. ما تکنولوژی را از زندگی دانش آموزان کلا حذف می کنیم و ره آوردهای استفاده مثبت از تکنولوژی را قربانی جنبه های منفی آن می کنیم; چون در قبال آن واهمه یا ضعف کنترل داریم پس در کل حذف می کنیم و قوانین سخت زمان گیری برای مقابله با آن در مدارس تدوین کرده و از اصل آموزش بازمی مانیم.
متاسفانه به تبع نظام تعلیم و تربیت, همین وضعیت را در سازمانها شاهد هستیم. عمده دوره های مختلف آموزشی که در سازمانها برگزار می شود نیز مبتنی بر دانش و تئوری های انباشته بوده و چیزی به نام مهارت محوری و کاربردی شدن آموزشها را نمیتوان ملاحظه کرد.
مشکل کجاست؟!
ما شجاعت در هم کوبیدن وضع موجود را به هیچ بهایی نداریم لذا محکوم به عقب ماندگی و توسعه نیافتگی هستیم.
شخصی به نام ماریان وقتی مرگ و میر بالای کودکان نپال را دید با زحمت زیاد به وسیله موسسه خیریه خود داروهایی را برای آنجا طی چندین سال و به طور منظم ارسال کرد اما بعد از چندین سال هیچ تغییری در میزان مرگ و میر کودکان ایجاد نشد بعدها مشخص شد که مسئله اصلی در نپال دارو نیست بلکه ذهنیت مادرانی است که معتقدند داروهای آمریکایی را باید با دوز پایین مصرف کرد.
ما مسئله ها را شناسایی نمیکنیم بلکه برای راه حلی که در دست داریم مسئله می تراشیم!😊 (کسی که یک چکش در دست دارد همه را به صورت میخ می بیند)
بنابراین راه نجات این سیستم آموزشی پیدا کردن راه حل ها نیستند بلکه شناسایی دقیق مسئله هاست. ما با مدیرانی در سازمانها و سیستمهای آموزشی مواجه هستیم که سال ها با این رویکرد دانش محور خو گرفتهاند و حاضر نیستند به هیچ قیمتی آن را تغییر دهند یا شاید این مسئله را اساساً درک نکرده اند که به فکر شناسایی ابعاد و رفع آن باشند.
اینکه کارکنان شرکت از جدیدترین ابزارها و فناوریهای موجود شناخت و آگاهی داشته باشند جهت حفظ مزیت رقابتی آن شرکت بسیار ضروری است. در عین حال میدانیم که آموزش کارکنان هزینهبر است. لذا باید با درکی درست، اقدام به آموزش کارکنان کرد؛ لذا زمانی که به این نتیجه رسیدید که آموزش راه حل مناسبی است، برای آنکه بیشترین منفعت و سود را از آموزش کارکنان به دست آورید، به این راهکارهای مهم توجه کرده و بیشترین میزان تمرکز خود را بر روی این راهکارها بگذارید:
برای داشتن برنامه آموزشی کارآمد در سازمان، راهکارهای کاربردی بودن مهارتها، پاسخگویی و یا شناسایی معیارهای ارزیابی اثربخشی برنامههای آموزشی و در نهایت فرصتدادن به کارکنان برای تنظیم شرایط کاری خود با برنامههای آموزشی را فراموش نکنید.
ادامه دارد…