لوگو شرکت توسعه تعالی فرتاک آموزش منابع انسانیلوگو شرکت توسعه تعالی فرتاک آموزش منابع انسانیلوگو شرکت توسعه تعالی فرتاک آموزش منابع انسانیلوگو شرکت توسعه تعالی فرتاک آموزش منابع انسانی
  • صفحه نخست
  • محتوای آموزشی
    • نیازسنجی آموزشی
    • طراحی آموزشی
    • اجرائیات آموزشی
    • ارزشیابی آموزشی
    • معرفی کتاب و مقالات
    • پادکست فرتاک
    • توسعه منابع انسانی
    • آموزش چندرسانه ای
  • توانمندی ها
    • آموزش و یادگیری منابع انسانی
    • توسعه منابع انسانی
    • استقرار ایزو های آموزشی
    • تولید محتوای آموزشی
    • آموزش و توسعه منابع انسانی ویژه مدارس
  • رویدادها و کارگاه ها
    • دوره های آموزشی
    • نشست های تسهیم دانش
  • درباره ما
    • درباره فرتاک
    • تجربیات
    • معرفی مشاورین

افسانه سبک های یادگیری را رها کنید

  • صفحه نخست
  • آخرین مطالب
  • اجرائیات آموزشی
  • افسانه سبک های یادگیری را رها کنید
تیر ۲۰, ۱۳۹۹

نویسنده: لیزا دافین

منبع: سایت psychologytoday

تصور کنید یک دانشجوی تازه وارد که در یادگیری یکی از درس ها مشکل دارد به شما می گوید: “استاد ۸۰ دقیقه سخنرانی می کند و من سعی می کنم هر آنچه در پاورپوینت نشان می دهد را یادداشت کنم اما به همین دلیل صحبت های او را از دست می دهم و عقب می مانم. در واقع من یک یادگیرنده حرکتی هستم و این کلاس برای من غیر قابل تحمل است. “

از بین دو گزینه زیر، کدام یک را به عنوان پاسخ دانشجو انتخاب می کنید؟

پاسخ ۱ : استاد منطبق با شیوه یادگیری شما تدریس نمی کند ، بنابراین من به شما توصیه می کنم که برای اطمینان از موفقیت خود، به دنبال استادی باشید که فعالیتهای بیشتر را در فرآیند تدریس وارد می کند.

پاسخ ۲: مشکل شما محدود بودن استراتژی های یادگیریتان است. اگر عادت های یادگیری بهتری را پرورش دهید، می توانید در این کلاس موفق باشید.

تصمیم شما در انتخاب هر یک از این دو پاسخ کاملا به باوری که درباره نحوه یادگیری افراد دارید وابسته است. از آنجا که باورهای ما در خصوص  یادگیری پس از شکل گیری روز به روز عمیق تر می شوند و تغییر در آنها بسیار دشوار می شود، تأثیر قابل توجهی بر انگیزه، رفتار و پیشرفت ما دارند(بندورا، ۱۹۹۷ و پاژارس، ۱۹۹۲). همین موضوع اهمیت بهره مندی از دیدگاهی سازگار با واقعیت را نشان می دهد.

کسانی که گزینه ۱ را انتخاب می کنند، مانند بسیاری از دانشجویان آموزش عالی، معلمان ابتدایی و متوسطه و عموم مردم معتقدند تدریس براساس سبک یادگیری فراگیر، یادگیری را تقویت می کند. متأسفانه، این افراد به افسانه یادگیری بی اساسی معتقد شده اند که ناشی از تصوری غلط در مورد مغز و عملکرد آن است (دکر و همکاران، ۲۰۱۲؛ هووارد -جونز،۲۰۱۴؛ مکدونالد و همکاران، ۲۰۱۷).

و باز هم متاسفانه باید گفت که اسطوره سبکهای یادگیری بصری(Visual) ، شنیداری (Auditory) و حرکتی (Kinesthetic) -که به طور خلاصه به آنها VAKمی گویند- یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین مدلها در میان هزاران مدلی است که در ادبیات و وب سایتهای عامه پسند شهرت یافته اند (کوفیلد و همکاران ، ۲۰۰۴). اسطوره سبکهای یادگیری VAK بر سه فرض مشکل دار (کیرشنر و همکاران، ۲۰۱۶) استوار است که برای رد هر یک از تحقیقات متعددی وجود دارد.

فرض اول: یادگیرنده یک روش حسی غالب دارد. این روش حسی در مقایسه با سایر روشهای حسی، اطلاعات را به طور مستقل و کارآمدتر در مغز  پردازش می کند.

رد: روش های ورودی بصری ، شنوایی و حرکتی در مغز به هم مرتبط هستند. این همبستگی به افراد کمک می کند تا اطلاعات را پردازش کنند. علاوه بر این ، نشانه های چند حسی باعث افزایش شناسایی و تشخیص محرک ها می شوند و زمان واکنش را بهبود می دهند (کالورت و همکاران ، ۲۰۰۰ ؛ دهانه و همکاران ، ۱۹۹۸ ؛ هرشسن ، ۱۹۶۲ ؛ مورل ، ۱۹۶۸). به عبارت دیگر ، هنگامی که اطلاعات مشابه از طریق چندین حس به طور یکجا پردازش می شوند، مغز شما کارآمدتر عمل خواهد کرد (کلارک و پایویو،۱۹۹۱).

فرض دوم: شیوه حسی غالب فرد (یعنی سبک یادگیری) می تواند به طور قطعی توسط خود فرد یا انجام آزمایش مشخص شود.

رد: افراد غالباً با نوع خاصی از یادگیری شناخته می شوند چرا که آنها پس از استفاده از یک استراتژی یادگیری خاص (مثلاً نوشتن یادداشت های تفصیلی) یا قرار گرفتن در یک محیط یادگیری معین موفقیت را تجربه  می کنند. این موفقیت الهام بخش تکرار تمرین و در نتیجه افزایش کارآیی و راحتی فرد در استفاده از آن روش می شود. اما فراگیران این کارایی و راحتی در استفاده از آن روش را به سبک یادگیری نسبت می دهند نه به شرایطی محیطی که آنها را به سمت این روش خاص سوق داده است. به همین دلیل متوجه این موضوع نیستند که ترجیح و تمایل آنها در صورت مواجه شدن با تجربیات جدید می تواند تغییر کند (رینر و ویلینگهام،۲۰۱۰).

درگیر کردن بیش از یک حس در فرآیند یادگیری ، تأثیر قابل توجهی در توانایی ها و نتایج پردازش مغز دار (کلارک و پایویو،۱۹۹۱). به عنوان مثال ، شخصی که به عنوان یک یادگیرنده “بصری” شناخته می شود ممکن است ترجیح دهد یادداشت برداری کند زیرا برای یادگیری باید “مطالب را ببیند”. با این حال ، هنگامی که یادگیرنده در طول سخنرانی یادداشت می کند، در واقع بینایی ، شنوایی و لامسه را هم درگیر می کند.

علاوه بر این، شناسایی سبکهای یادگیری از طریق آزمایش نیز به دلیل نگرانی از اعتبار ابزارهایی که برای ارزیابی سبکهای یادگیری از آنها استفاده می شود ، مشکل ساز است (کوفیلد و همکاران ، ۲۰۰۴ ؛ پترسون و همکاران ، ۲۰۰۹).

فرض ۳: همسو کردن آموزش و سبک یادگیری منجر به بهینه شدن میزان یادگیری می شود.

رد: مطالعات بی شمار نشان داده است مطابقت روش آموزش با سبک یادگیری منجر به بهبود نتایج یادگیری نمی شود (به عنوان مثال ، کراتزیج و آربوثنوت ، ۲۰۰۶ ؛ روگوفسکی و همکاران ، ۲۰۱۴). اثربخشی آموزش منوط به بکارگیری دقیق روش های آموزشی مبتنی بر شواهد تجربی و همچنین استفاده از محتوایی است که با دانش پیشین، توانایی و علایق دانش آموزان مرتبط باشد (راینر و ویلینگام ، ۲۰۱۰) و نه تطبیق سبک یادگیری و روش آموزش.

اعتقاد به سبکهای یادگیری مشکل ساز است

وقتی افراد به اسطوره سبکهای یادگیری VAK اعتقاد داشته باشند، مشکلاتی بوجود می آید. مدرسی که معتقد است فراگیران بیشترین اطلاعات را از طریق یک شیوه حسی غالب یاد می گیرند، وقت و تلاش زیادی را برای شناسایی سبک یادگیری آنها و ایجاد تجربه های یادگیری منطبق با سبک های شناسایی شده تلف می کند. این تلاش ها وقت ، انرژی و منابع مالی گرانبهایی را هدر می دهند (نیوتن ، ۲۰۱۵ ؛ ویلینگام و همکاران ، ۲۰۱۵).

علاوه بر این ، هنگامی که معلمان انواع تجربیات دانش آموزان را محدود می کنند (به عنوان مثال، دادن فرصت های بیش از حد به فراگیران شنیداری به منظور گوش دادن به مطالب به جای مشاهده یا تجربه جسمی)، ممکن است ظرفیت طبیعی مغز آنها را برای انجام تغییرات مهم سیناپسی (یعنی نوروپلاستیک) محدود کنند. که برای رشد سالم مغز و پردازش اطلاعات مهم هستند (ووس و همکاران،۲۰۱۷). از آنجا فراگیران به مدرسین اعتماد دارند، اغلب عقایدی مشابه آنها درباره سبکهای یادگیری VAK می پذیرند و این عقاید  در پیشرفت فراگیران اثر سوء دارد.

فراگیری که معتقد است تنها یک راه برای یادگیری وجود دارد می پذیرد که ویژگی های انسانی (مانند هوش یا توانایی یادگیری) نمی توانند تغییر کنند (دوک ، ۲۰۰۶). کسانی که این طرز فکر ثابت را می پذیرند در مواجهه با چالش های یادگیری دچار مشکل می شوند و در نتیجه درگیری، انگیزه، نمرات و موفقیت کلی ضعیف تری را نشان می دهند.  در مقابل فراگیرانی که طرز فکر رشد محور دارند  و معتقد هستند که افزایش تلاش و استفاده از استراتژی های مختلف می تواند نتایج یادگیری را بهبود بخشد، عملکرد بهتری از خود نشان می دهند (دوک ، ۲۰۰۶). بنابراین ، عملکرد ضعیف ممکن است به بی کفایتی فراگیر، معلم و محیط یادگیری نسبت داده شود تا به تلاش ضعیف یا  اصرار بر اجرای استراتژی خاص (سینارتا و جاکوبسن،۲۰۱۹). از آنجا که فراگیران به سمت آنچه که به عنوان سبک یادگیری خود غالب تلقی می کنند، گرایش می یابند، ممکن است تجربیات خود را محدود کنند و نادانسته گزینه های شغلی و کارراهه خود را محدود کنند (نیوتن، ۲۰۱۵؛ ویلینگام و همکاران ، ۲۰۱۵)

ما می توانیم مغز خود را تغییر دهیم.

ما در تحقیقات تجربی خود در خصوص تغییر طرز تفکر شرکت کنندگان در مورد یادگیری موفق بوده ایم(کالینگز و دافین،۲۰۱۸؛ کالینگز و دافین، ۲۰۱۹). ما دریافته ایم که وقتی دانشجویان کالج در مورد مغز و ظرفیت تغییر آن (مثل نوروپلاستیسیته ؛ بوید ، ۲۰۱۵ ؛ سنتس ، ۲۰۱۲) آموزش می بینند، به سراغ بررسی پژوهش هایی می روند که در آنها فرضیات سبکهای یادگیری رد می شود (Memorize Academy،۲۰۱۷) و تحقیقات مهمی را در یافتن استراتژی هایی برای یادگیری بهتر  انجام می دهند و به این ترتیب در یادگیری خود احساس قدرت بیشتری می کنند. تأثیر این آموزش ها به بهترین وجه توسط یکی از شرکت کنندگان ما شرح داده شده است:

            “دانستن اینکه اکنون محدود به یک سبک خاص یادگیری نیستم و می توانم مغزم را با چالش و تجربه رشد دهم، مرا قید و بندهای سبک یادگیری آزاد کرد. این از حماقت من بود که به جای به چالش کشیدن اعتبار پژوهش و ارزیابی شخصی آن، به آنچه به من گفته شد اعتقاد کامل پیدا کردنم. مغز یک ارگان پیچیده است. چرا  دنبال ساده سازی آن هستیم“

References

Bandura, A. (1997). Self-efficacy: The exercise of control. Freeman

Boyd, L. (2015, November 14). After watching this, your brain will not be the same [Video file]. https://www.youtube.com/watch?v=LNHBMFCzznE

Calvert. G. A., Campbell, R., & Brammer, M. J. (2000). Evidence from function magnetic resonance imaging of crossmodal binding in the human heteromodal cortex. Current Biology, 10, ۶۴۹-۶۵۷. http://dx.doi.org/10.1016/S0960-9822(00)00513-3

Clark, J.M., & Paivio, A. (1991). Dual coding theory and education. Educational Psychology Review, 3, https://doi.org/10.1007/BF01320076

Coffield, F., Moseley, D., Hall, E., & Ecclestone, K. (2004). Learning styles and pedagogy in a post—۱۶ learning: A systematic and critical review. London: Learning and Skills Research Centre. http://www.leerbeleving.nl/wp-content/uploads/2011/09/learning-styles.pdf

Collings, C.R., & Duffin, L.C. (2018, November). An experimental test of an online growth mindset intervention: Challenging college students’ beliefs about VAK learning styles. Presented at the Mid-South Educational Research Association (MSERA) conference, Pensacola, FL.

Dehaene, S., Kerszberg, M., & Changeux, J. P. (1998). A neuronal model of a global workspace in effortful cognitive tasks. Proceedings of the National Academy of Sciences, 95, ۱۴۵۲۹–۳۴. https://doi.org/10.1073/pnas.95.24.14529

Dekker, S., Lee, N. C., Howard-Jones, P., & Jolles, J. (2012). Neuromyths in education: Prevalence and predictors of misconceptions among teachers. Frontiers in Psychology, 3, ۱-۸. https://doi.org/10.3389/fpsyg.2012.00429

Duffin, L. C., & Collings, C. R. (August, 2019). Educational Psychology in teacher education: Are we reducing beliefs in VAK learning styles? [Poster presentation]. Presented at the Annual Convention of the American Psychological Association, Chicago, IL.

Dweck, C. S. (2008). Mindset: The new psychology of success. Ballantine Books.

Hershenson, M. (1962).  Reaction time as a measure of intersensory facilitation. Journal of Experimental Psychology, 63, ۲۸۹-۲۹۳. http://dx.doi.org/10.1037/h0039516

Howard-Jones, P. A. (2014). Neuroscience and education: Myths and messages. Nature Reviews Neuroscience, 15, ۸۱۷-۸۲۴. https://doi.org/10.1038/nrn3817

Huberman, A. & Miles, M. (2002). The qualitative researcher’s companion. Thousand Oaks, CA: Sage Publications.

Kirschner, P. A. (2016). Stop propagating the learning styles myth. Computers & Education, 106, ۱۶۶-۱۷۱. http://dx.doi.org/10.1016/j.compedu.2016.12.006

Kra tzig, G. P., & Arbuthnott, K. D. (2006). Perceptual learning style and learning proficiency: A test of the hypothesis. Journal of Educational Psychology, 98, ۲۳۸-۲۴۶. https://www.academia.edu/22717541/

Macdonald, K., Germine, L., Anderson, A., Christodoulou, J., & McGrath, L. M. (2017). Dispelling the myth: Training in education or neuroscience decreases but does not eliminate beliefs in neuromyths. Frontiers in Psychology, 8, ۱-۱۶. https://doi.org/10.3389/fpsyg.2017.01314

Memorize Academy. (2016, December 15). How to study effectively for school or college – Top 6 science-based study skills [Video file]. Retrieved from https://www.youtube.com/watch?v=CPxSzxylRCI

Memorize Academy. (2017, January 26). Learning styles – A complete myth [Video file]. Retrieved from https://www.youtube.com/watch?v=o_SQrRa73U0

Morrell, L. K. (1968). Temporal characteristics of sensory interaction in choice reaction times. Journal of Experimental Psychology, 77, ۱۴-۱۸. http://dx.doi.org/10.1037/h0021289

Newton, P. M. (2015). The learning styles myth is thriving in higher education. Frontiers in Psychology, 6, ۱-۵. https://doi.org/10.3389/fpsyg.2015.01908

Pajares, M. F. (1992). Teachers’ beliefs and educational research: Cleaning up a messy construct. Review of Educational Research, 62, ۳۰۷-۳۳۲. https://doi.org/10.3102/00346543062003307

Peterson, E. R., Rayner, S. G., & Armstrong, S. J. (2009). Researching the psychology of cognitive style and learning style: Is there really a future? Learning and Individual Differences, 19, ۵۱۸-۵۲۳. https://doi.org/10.1016/j.lindif.2009.06.003

Reiner, C., & Willingham, D. (2010). The myth of learning styles. Change: The Magazine of Higher Learning, 42(۵), ۳۲-۳۵. https://doi.org/10.1080/00091383.2010.503139

Rato, J. R., Abreu, A. M., & Castro-Caldas, A. (2013). Neuromyths in education: What is fact and what is fiction for Portuguese teachers?. Educational Research, 55, ۴۴۱-۴۵۳. https://doi.org/10.1080/00131881.2013.844947

Rogowsky, B. A., Calhoun, B. M., & Tallal, P. (2014). Matching learning style to instructional method effects on comprehension. Journal of Educational Psychology, 107, ۶۴-۷۸. http://dx.doi.org/10.1037/a0037478

Sentis. (2012, November 6). Neuroplasticity [Video file]. Retrieved from https://www.youtube.com/watch?v=ELpfYCZa87g&t=3s

Sinatra G.M., & Jacobson, N.G., (2019). Zombie concepts in education: Why they won’t die and why you can’t kill them. In P. Kendeou & D. Robinson (Eds.) Misinformation, ‘Quackery’, and ‘Fake News’ in Education. Information Age Publishing.

Voss, P., Thomas, M.E., Cisneros-Franco, J.M., & deVillers-Sidani, S. (2017). Dynamic brains and the changing rules of neuroplasticity: Implications for learning. Frontiers in Psychology, 8, ۱-۱۱. https://doi.org/10.3389/fpsyg.2017.01657

Weinstein, Y., Madan, C.R., & Sumeracki, M.A. (2018). Teaching the science of learning. Cognitive Research: Principles and Implications, 3, ۱-۱۷. https://doi.org/10.1186/s41235-017-0087-y

Willingham, D. T., Hughes, E. M., & Dobolyi, D. G. (2015). The scientific status of learning styles theories. Teaching of Psychology, 42, ۲۶۶-۲۷۱. https://doi.org/10.1177/0098628315589505

 

مشاوران آموزش و بهسازی سازمانی
مشاوران آموزش و بهسازی سازمانی

مطالب مرتبط

اردیبهشت ۲۵, ۱۴۰۱

چارچوب ۴ مرحله ای برای ایجاد فرهنگ کوچینگ


ادامه مطلب
اردیبهشت ۲۴, ۱۴۰۱

۵ توصیه به مدیران برای کار کردن با نسل هزاره (Y)


ادامه مطلب
اردیبهشت ۲۲, ۱۴۰۱

کوچینگ و بازخورد؛ دو مورد قدرتمندی که بهره وری و نگهداشت را تسریع می کند


ادامه مطلب

دیدگاه ها بسته شده است

تماس با ما


با ما در تماس باشید.
INFO{at}HRTD.ir

8835 4601 21 98+
9309 685 912 98+

آدرس


تهران،
میدان ونک، بزرگراه حقانی، پلاک 40
ساختمان مرکز رشد واحدهای فناور علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.


«تمام حقوق مادی و معنوی این سایت، متعلق به شرکت توسعه تعالی فرتاک است»